از اينجا تا بهشت دو قدم است. قدم اول را بگذاريد روي هواي نفس، قدم دوم در بهشت است.
در آغاز رستاخيز حوادث عظيمي رخ مي دهد و همانگونه كه پايان دنيا همراه با حوادث عظيم است آغاز رستاخيز نيز با حوادث عظيم توآم است.
حوادث قيامت در آيات مختلفي از قرآن مجيد به چشم ميخورد:
يكى از دردناكترين منازل پس از مرگ، منزل هولناك آخرت است ، قيامت است كه
نگراني و دلهره اش بزرگ و عظيم است ، بلكه از هر نگراني و دلهره، بزرگتر و
فزع و گرفتاريش
"فزع اكبر" است.
خداوند در وصف آن در سوره اعراف آيه 187 مى فرمايد:
هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً
يعني فرارسيدن قيامت در (بر اهل) آسمانها و زمين، سنگين و دشوار و گران است، فرا نرسد شما را مگر به يكباره و ناگاه و بدون آنكه شما را خبر دهد.
1- در يك جا مي فرمايد:
«يَوْمَ تبَُدَّلُ الْاَرْضُ غَيْرَ الْاَرْضِ وَ السَّماوات وَ بَرَزُوا لِلّهِ الواحِدِ القَهّار» ابراهيم/48
[وعدة الهي در آن روز تحقق مي يابد كه اين زمين به زمين ديگر و آسمانها (به آسمانهاي ديگر) مبدّل مي شود و انسانها در پيشگاه خداوند واحد قهّار ظاهر مي گردند]
اين نكته قابل توجه است كه منظور از تبديل زمين به زمين ديگر در اينجا عوض شدن ذات آن نيست، آن گونه كه شايد بعضي تصور كرده اند، بلكه منظور تبديل صفات آن است، مانند از ميان رفتن كوهها و صاف و مسطح شدن و توسعه فراوان يافتن، بي آنكه اصل ذات عوض شود.
2- در جاي ديگر مي فرمايد:
«اذا زُلْزلَت الْاَرْضُ زلْزالَها وَ اَخْرَجَت الْاَرْضُ اَثْقالَها» زلزال/1و 2
[هنگامي كه زمين شديداً به لرزه درآيد و بارهاي سنگين خود را خارج سازد.]
اين زلزله بر خلاف ساير زلزله ها، زلزله اي است سازنده، نه ويرانگر و ميراننده، زلزله اي است كه به انسانها اجازه مي دهد به سرعت از قبرها خارج گردند و حيات نوين ازسر گيرند.
3- دگر گوني سطح زمين يكي ديگر از نشانه هاي شروع رستاخيز است به گونه اي كه زمين به صورت كاملاً مسطح در مي آيد و انسانها همگي به طور آشكار بر صفحه آن ظاهر مي شوند، چنانكه قرآن مي گويد:
«يَوْمَ نُسَيَّرُ الْجبالُ وَ تَرَيَ الَاَرْضُ بارزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ منْهُمْ اَحَدا» كهف/47
[به خاطر بياور روزي را كه كوهها را به حركت در مي آوريم و زمين را آشكار و مسطح مي بيني، و همه انسانها را محشور مي كنيم، و احدي را فرو گذار نخواهيم كرد]
حركت كوهها مقدمه اي است براي ويران شدن آنها و به دنبال اين ويراني همان گونه كه از آيه فوق و بعضي ديگر از آيات قرآن استفاده مي شود، زمين كاملاً مسطح و هموار مي گردد، به طوري كه همة انسانها بر صفحه آن ظاهر و آشكارند.
به اين آيات نيز توجه كنيد:
«وَ يَسْئَلُونَكَ عَن الْجبال فَقُلْ يَنْسِفُها رَبّي نَسْفاً - فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفْاً - لاتَرَي فيها عوَجاًَ وَلا اَمْتاً - يَوْمَئذ يَتَّبعُونَ الدّاعيَ لا عَوَجَ لَهُ …» طه/105 تا 108
[و از تو دربارة كوهها سؤال مي كنند، بگو پروردگارم آنها را (متلاشي مي كند و) بر باد مي دهد ـ سپس زمين را صاف و هموار و مسطّح و بي آب و گياه رها مي سازد - به گونه اي كه در آن هيچ پستي و بلندي نمي بيني - در آن روز همگي از دعوت كنندة الهي كه هيچ انحرافي در آن نيست پيروي مي كنند …]
به نظر مي رسد كه در اين آيات قسمتي از حوادث پايان جهان و سپس بخشي از حوادث آغاز قيامت بيان شده است...
شخص دانايي كه به ناداني گذشته اش اذعان مي كرد، چنين مي گفت :
۳ سال در ناداني تمام در
دنياي مجازي به دنبال سكس مي گشتم ، ابتدا دنبال تصاوير گشتم و هر چه بيشتر
تصاوير سكس مي ديدم حريص تر مي شدم و لذت هم نمي بردم و پس از آن به فيلم سكس روي
آوردم
ولي سير نشدم.
پس از آن به فيلمهاي همجنسبازان رسيدم و سير نشدم بعد از آن با جستجوي واژه هاي شيطاني به دنبال سكس زن با حيوان يا سكس پسر با مادر يا ... كه از گفتنش شرم داشت ،
به دنبال فيلمهاي سكسي شيطاني كه حال آدميزاد را
به هم ميزد، مي گشتم و ناگهان متوجه شدم اين كار تمامي ندارد هر چه بيشتر به سوي
اين فعل مي رفتم كمتر لذت مي بردم و چاله ايست كه به چاهي عميق ختم مي شود.
اين شخص مي گفت در حالي كه از بخشش خدا نااميد بودم و با خودم مي پنداشتم كه هرگز آدم نمي شوم ، ناگهان و به طور تصادفي در مكاني معناي آيه ۱۱۴ سوره هود را ديدم كه گفته بود با هر وعده نماز خواندن تمام گناهانتان پاك مي شود.
با خواندن معناي اين آيه بيشتر تحقيق كردم و شنيدم كه حضرت علي اين آيه را اميدوار كننده ترين آيه قرآن دانسته است و من نيز اميدوار شدم و با خواندن اولين وعده نماز همان روز انگار درهاي رحمت به رويم باز شد و احوالاتم به كلي دگرگون گشت.
و خودم را در اوج مي ديدم و از همان روز ديگر نمازم ترك نشده و هرگز به سراغ مستهجنات اعم از فعلي و مجازي نرفتم و در حال حاضر لذتي از زندگي مي برم كه وصفش سخت است.
آرزوي بهشت و جهنم عاقبت بخيري همه شماست.
احكامي كه گفته شد مربوط به موقعيتي است كه اين جرم در دادگاه صالحه اثبات و توسط فرد به آن اعتراف شود، در غير اين صورت توبه كافي است و در صورت توبه واقعي عواقب اخروي آن مرتفع خواهد شد.
نكته ي قابل توجه اين است كه وقتي كسي گناهي مانند زنا به خصوص زناي محصنه انجام مي دهد از جمع مومنين خارج مي شود و قرآن كريم او را جزو مشركين و زناكاران معرفي مي نمايد, اما اين به اين معنا نيست كه اگر بخواهد برگردد امكان آن نيست. در صورتي كه توبه كند و به سوي خدا بازگردد, مي تواند به جمع مومنين وارد شود و توبه اش پذيرفته خواهد بود.
بنابراين اگر چه ممكن است شما به گناه كبيره اي آلوده شده ايد، ولي به اين دليل كه كاملا پشيمان هستيد و تصميم قاطع به ترك چنين گناهاني داريد، از توبه كنندگان واقعي محسوب مي شويد و خداوند فرموده خود توبه كنندگان را دوست دارد.
«ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين».
پس براي جبران، سعي كنيد تاريكي حاصل در قلب را با معنويت و انجام كارهاي خوب پاك نماييد و هر وقت ياد گناهان خود افتاديد استغفار كنيد و از خداوند بخشش بخواهيد چرا كه خداوند مهربان و آمرزنده است.
گاه
يك گناه سرچشمه گناهان ديگراست ، مانند كفر كه سبب ترك واجبات و انجام
محرمات مي گردد، اما در مورد زنا مضاعف بودن مجازات و عذاب فردي كه مرتكب
آن شده است را مي توان به آثار اجتماعي آن سوق داد .
گرچه شخص زناكار يك گناه مرتكب شده است ; اما از آنجا كه اين گناه اثر مستقيمي در بروز آثار شوم و خطرناك اجتماعي دارد و زمينه بروز گناهان ديگر مي شود ، مجازاتش دو برابر است .
شاهد نكته فوق آيه 31 سوره اسراء است كه مي فرمايد :
( وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَهً وَسَاءَ سَبِيلاً ) .
« نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بد بدراهي است » .
خداي متعال در اين آيه نمي فرمايد « زنا نكنيد » بلكه مي فرمايد :
« نزديك زنا نشويد»
اصولا هر گناهي قابل توبه است و خداوند خود فرموده است:
«ان الله يغفر
الذنوب جميعا; خداوند همه گناهان را مي آمرزد. در برخى موارد مانند غيبت و
تهمت طلب رضايت از غيبت شونده نيز در صورت امكان و نداشتن مفسده لازم است،
ولى در مورد گناهانى همچون زنا، پشيمانى واقعي، تصميم بر عدم تكرار و طلب
مغفرت از خداوند براى توبه كافى است.
در آيه 70 سوره فرقان بيان شده است:
«إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً؛
مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به حسنات تبديل مىكند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است».
قرآن مجيد مى فرمايد:
«و هُو الّذِى يقْبل التّوبه عن عِبادِه»
او كسي است كه توبه را از بندگان خود مي پذيرد. و مىفرمايد:
«غافِرِ الذّنْبِ وَ قابِلِ التَّوبِ»
خداي متعال بخشنده گناهان و توبه پذير است.
امام باقر عليه السلام به محمد بن مسلم چنين مىفرمايد:
وقتى كه مؤمن توبه مىكند، گناهان قبل از توبهاش بخشيده مىشود، پس او بايد براى بعد از توبه عمل كند. ولى آگاه باشيد به خدا قسم اين مزيت فقط براى اهل ايمان است.
ابو حامد غزالى در كتاب احياء چنين مىگويد: اگر معنى قبول را فهميده باشى شك نخواهى داشت كه هر توبه صحيحى پذيرفته و مقبول است.
قرآن مجيد مى فرمايد:
وَ هُوَ الّذِى يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبادِهِ
خداى رحمان و رحيم در قرآن مى فرمايد:
قُلْ يا عِبادِيَ اَلَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِيمُ. وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ اَلْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ،
بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد. و به درگاه پروردگارتان باز گرديد و در برابر او تسليم شويد، پيش از آنكه عذاب به سراغ شما آيد سپس از سوى هيچكس يارى نشويد .
اگر به معناى كلماتى كه در آيه آمده توجه كنيم لطف خدا را نسبت به بندگان خواهيم فهميد. «تعبير به يا عِبادِيَ (اى بندگان من) آغازگر لطفى است از ناحيه خدا، و تعبير به اسراف به جاى ظلم و جنايت نيز لطف ديگرى است،
تعبير به عَلى أَنْفُسِهِمْ نشان مىدهد كه گناهان آدمى همه به خود او باز مىگردد، تعبير به لا تقنطوا دليل بر اين است كه گنهكاران نبايد از لطف الهى نوميد گردند، تعبير به من رحمة اللّه تاكيد بيشترى بر خير و محبت الهى است و هنگامى كه به جمله إِنَّ اَللَّهَ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ مى رسد با حرف تأكيد آغاز شده و كلمه الذنوب با (الف و لام) جمع شده همه گناهان را بدون استثناء در بر مىگيرد،
بدين صورت است كه سخن اوج مىگيرد و درياى رحمت الهي موّاج مىشود»، بنابراين انسان در تحت هر شرايط و موقعيتى كه باشد اگر به سوى خدا باز گردد (توبه كند) و تسليم فرمانش باشد و از اوامر و نواهى خداى سبحان تبعيت كند، خدا را توبهپذير و مهربان و بنده نواز خواهد يافت.
امام صادق عليه السّلام فرمود:
گاهى انسان گناهى مىكند و خدا به خاطر آن گناه او را به بهشت مىبرد. عرض شد: آيا خدا به خاطر گناه او را به بهشت مىبرد؟
لو عملتم الخطايا حتى تبلغ السّماء ثمّ ندمتم لتاب اللّه عليكم.
فرمود: بله او گناهى مىكند، ولى هميشه از آن گناه بيمناك، و بر نفس خود غضبناك است، خدا هم او را مىبخشد و داخل بهشت مى كند.
ترجمه اخلاق ص : 341
بهشت و جهنم
چرا مردگان خود را نمي سوزانيم؟
در قرآن
مجيد، فلسفه و حكمت وجوب دفن بدن انسان پس از مرگ مطلبي نيامده، امّا در
روايات، بر اين امر پرداخته شده است.
امام هشتم امام رضا (ع) ميفرمايد:
"همانا
امر شده به دفن ميّت، تا اين كه ظاهر نشود براي مردم، فساد جسد او، و
زشتي قيافة وي، و اذّيت نشوند افراد جامعه از بوي بد او، و نيز متاذّي
نگردند، از بيماري و آفت و فسادي كه جنازة ميّت چه بسا در پي داشته
باشد]باعث مريضي ديگران شود[ و براي اين كه، بدن ميّت، از ديد دوستان و
دشمنان وي مخفي باشد; تا دوستان محزون نشوند و دشمنان، شماتت و خوشحالي
نكنند."
در اين حديث، حكمتهاي فراواني براي دفن ذكر شده كه به چند مورد آن اشاره ميشود:
1. حفظ
احترام مرده; چون اگر دفن نشود، بدن، به زودي متعفّن ميگردد، قيافه
تغيير ميكند و حيوانات صحرا، آن را طعمة خود قرار ميدهند، و اين امور،
بياحترامي بزرگي به متوفّا و بستگان وي ميباشد و بديهي است كه هيچ كس
راضي نيست كه عزيز او به اين سرنوشت گرفتار شود.
2. بدن مرده، به انواع، ميكروبها آلوده است و اين سبب ابتلاي افراد جامعه، به بيماريهاي خطرناك ميگردد.
3. مردم از بوي بد او اذيت ميشوند.
4. دفن نشدن مرده، سبب آزردگي دوستان و شادشدن دشمنا است.
از قرآن مجيد استفاده ميشود كه نخستين بدني كه دفن شد، بدن هابيل فرزند
آدم بود
(وسائلالشيعه،شيخحرعاملي، ج 2، ص 819، نشرمكتبهالاسلاميه. )
كه به دست برادرش قابيل كشته شده، و او كيفيت دفن را از كلاغي آموخت:
"فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا يَبحَثُ فِي الاَرضِ لِيُرِيَهُ كَيفَ يُوَري سَوءَةَ اَخِيهِ قالَ يـَوَيلَتيَ اَعَجَزتُ اَن اَكونَ مِثلَ هـَذا الغُرابِ فَاُوَرِيَ سَوءَةَ اَخي فَاَصبَحَ مِنَ النّـَدِمين;
(مائده، 31)
پس خداوند كلاغي را برانگيخت كه زمين را به چنگال گود نمايد تا به او بنمايد كه چگونه بدن مردة برادر را زير خاك پنهان سازد; ]قابيل[ با خود گفت: اي واي بر من! آيا من از آن عاجزترم كه مانند اين كلاغ باشم تا جسد برادر را زير خاك پنهان كنم ]پس برادر را به خاك سپرد[ و از اين كار سخت پشيمان گرديد."
در حديثي امامصادقميفرمايد:
"هنگامي
كه قابيل برادر خود را كشت، او را در بيابان افكنده بود. درندگان به سوي
جسد هابيل روي آوردند. قابيل برادر خود را مدتي به دوش كشيد، لكن باز
پرندگان اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند كه چه موقع جسد را به خاك
ميافكند تا او را بخورند; در اين موقع بود، خداوند زاغي را فرستاد كه
خاكهاي زمين را كنار زد و جسد زاغ ديگر را در آن قرار داد و به روي آن خاك
ريخت; قابيل كه اين منظره را تماشا ميكرد، جسد برادر خويش را به خاك
سپرد.
"(
مجمعالبيان، مرحومطبرسي، ج 3، ص 185، ذيل آيه، نشر
كتابفروشياسلاميه; تفسيرنمونه، آية...مكارم شيرازيوديگران،ج،ص 352،
انتشارات دارالكتبالاسلاميه. )
فلسفه دفن شدن ميت و به نوعي براي پاسخ اين بود كه چه نيازي است كه بدن ميت دفن شود؟ چرا به جاي دفن ، آتش نزنيم ؟
شايد به
ظاهر با آتش زدن ميت مكان كم تري اشغال شود اما در دفن كردن ميت، آن هم با
دستوراتي خاص ، حكمت هاي فراواني وجود دارد كه مهم ترين آن ها ، حفظ احترام
ميت مي باشد.
امام صادق (ع) فرمود:
"حرمة الميت كحرمة الحي؛
حرمت ميت بسان حرمت شخص زنده است.(1)
اسلام به
خاطر حفظ شان و احترام ميت دستور مي دهد بدن ميت با تشريفاتي خاص و بدون
هيچ تصرفي در خاك دفن شود . اگر بنا بر از بين رفتن بدن ميت باشد، به واسطه
انسان صورت نگيرد ،چنان كه مطابق مباني اسلامي و شواهد فراوان، بسياري از
بدن ها در قبر سالم و از پوسيده شدن محفوظ مي ماند .
حال آن كه در اين ميان بدن هايي كه به خاطر اعمال نيك ، حتي بدون روح شانيت سالم ماندن و نپوسيدن دارند، با آتش زدن از بين مي رود . اگر چه بشر با علوم جديد نتواند به تمامي حكمت هاي آن برسد اما در عين حال اذعان دارد كه دستور كفن كردن و دفن ميت، در دين اسلام چنان مطابق اصول بهداشتي است كه جنبه اعجاز دارد .
اگر اين دستورات به درستي عمل شود ،هيچ گونه آلودگي پيش نيامده و ميكروب اجساد مرده ها در محيط منتشر نمي شود كه به برخي اشاره مي شود:
1. بدن مرده را با مواد ضد عفوني كننده سدر و كافور مي شويند.
2. بدن مرده را بايد سه نوبت شست.
3. پس از
آن كه بدن ميت يك بار با سدر و يك بار با كافور ضدعفوني شد و يك بار هم با
آب خالص شست و شو شد، بايد دوباره با كافور او را ضدعفوني كرد. اين بار
كافور را در آب حل نمي كنند، بلكه خود كافور را به برخي از اعضاي ميت مي
مالند . اين، يك نوع ديگري از ضد عفوني است. اين عمل را حنوط مي گويند.
4. كسي كه مرده را غسل مي دهد و مي شويد، پس از هر غسل دست هاي خود را مي شويد تا بر آلودگي نيفزايد.
5.كسي كه با بدن مرده تماس دارد ،بايد خودش هم غسل مس ميت بكند تا خطر آلودگي برطرف شود.
معلوم شد
كه فلسفه پاشيدن آب روي قبر مرده ،مسدود ساختن سوراخ ها و سفت كردن خاك است
. فلسفه گذاشتن چوب تر اين است كه ميكروب هاي بدن مرده توسط حشرات به
جاهاي ديگر برده نشود ،چون حشرات از اسانس موجود در خرما مي گريزند . وقتي
كه ميكروب هاي مفيد بدن مرده بر ميكروب هاي مضر غلبه يافتند، از آن به بعد،
خطر برطرف مي گردد.(2)
البته
دلائل ديگري نيز در اين زمينه مطرح شده كه براي رعايت اختصار از بيان آن ها
خود داري مي كنيم . اولاً: اگر هدف از سوزاندن ، از بين بردن ميكروب ها
است، به اذعان دانشمندان اين امر در دفن ميت به مراتب بيش تر وجود دارد .
با فرض نخست بايد حيوانات را هم بسوزانيم ،چون در بيش از چهارصد بيماري با
انسان مشترك هستند . اگر چنين باشد، بايد حتي فضولات و اخلاط حيوانات هم
بلافاصله سوزانده شود، چون آلوده به بسياري از ميكروب ها است .
حال آن
كه چنين امري محال و غير قابل تحقق است. ثانياً: بر فرض امكان با توجه به
محدوديت بشر در كشف حقائق علمي، از كجا معلوم آتش زدن بدن داراي چنين خواصي
باشد ؟
حداقل آن
است كه ما مسلمانان به وحي به عنوان يكي از منابع علوم بشري عمل مي كنيم.
منطقي ترين دليل ما بر پذيرش حكم آن است كه اين دستور به عنوان تكليفي ديني
از مجاري منطقي و قابل اعتماد شريعت به ما رسيده ، در نتيجه عمل به اين
دستور همانند هر دستور ديگر تعبدي شرعي، لازم و منطقي و معقول است .
اگر معيار
منطقي بودن يك حكم را يافتن علل طبيعي ، بهداشتي و دنيايي آن بدانيم، بايد
گفت چه بسا نتوان براي بسياري از دستورات قطعي دين دليلي از اين دست يافته
و يا احياناً برخي از دانشمندان دلائل مطرح شده را نپذيرند. از آن جا كه
معتقديم احكام شرعي از طرف خداوند به وسيله پيامبر يا معصومان بيان شده است
، به آن ملتزم شده و عمل مي كنيم ، چنان كه در امور عادي اين گونه عمل مي
نماييم. با اعتمادي كه به پزشكان متخصص داريم ، به نسخه هاي آن ها عمل مي
كنيم، بدون اين كه از خواص داروهاي نوشته شده مطلع باشيم .
پي نوشتها:
1- مرحوم كليني ،الكافي،چ دار الكتب
الإسلامية، تهران، 1365 ه ش ج 7 ص 228.
2-دكتر پاك نژاد،اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، بي تا ، بي چا، ج 11 ، ص 31 - 42.