از اينجا تا بهشت دو قدم است. قدم اول را بگذاريد روي هواي نفس، قدم دوم در بهشت است.
علامه بزرگوار عالم جليل القدر مرحوم نراقى(رضوان اللّه تعالى عليه) فرمود:
در مدينه زنى فاحشه زندگى مىكرد كه روزى خود را از راه فاحشهگرى در مىآورد.
در همسايگى اين زن، اغلب به عزادارى امام حسين(ع) مشغول بودند و جمعى در آن خانه گرد هم جمع مىشدند و براى مصائب آقا سيدالشهداء(ع) گريه مىكردند و بعد از آن مقدار غذائى كه تهيه ديده بودند به آنها داده مىشد.
در همان خانه ديگى بر روى آتش نهاده و طعام جهت جمعيت درست مىكردند. اتّفاقاً يك روز آتش زير ديگ خاموش شد.
زن فاحشه براى آتش زير اجاق خود به خانه آنها آمده، مىبيند آتش زير ديگ خاموش شده، مشغول روشن كردن آتش زير ديگ مىشود.
در حالى كه داشت آتش زير ديگ را روشن مىكرد، دودى از آن برخاسته و در چشم اين زن مىرود و چند قطره اشك از چشمان او جارى مىگردد و مقداري نيز دستش ميسوزد.
چون آتش روشن شد، مقدارى از آن را برداشته به خانه خود مىبرد.
پس از ساعتى بواسطه گرمى هوا استراحت نموده و به خواب مىرود.
در عالم رؤيا مشاهده مىكند كه قيامت بر پا شده، ناگهان آتش زبانه گرفت و با غُل و زنجيرهاى آتشين او را بسته و مىكشانند.
در اين وقت كه زن فرياد مىزد كسى به دادش نمىرسيد. همينكه خواستند او را به آتش جهنم بيندازند ناگهان شخصى صدا زد كه دست از او برداريد.
ملائكه عرض كردند: يابن رسول اللّه! اين زن فاحشه است و تمام وقتش صرف فسق و فجور مىشده. حضرت امام حسين(ع) فرمود: آري؛ ولى امروز در همسايگى او جمعى از شيعيان ما مشغول عزادارى من بودند، رفته بوده آتش بردارد، متوجه شده كه آتش زير ديگ خاموش شده و به واسطه روشن كردن آتش، چند قطره اشك از چشمانش جارى شد و قدرى از دستش براى ما سوخته شده، او را ببخشيد.
زن از خواب بيدار مىشود، فورا خود را به آن مجلس مىرساند و توبه و انابه مىكند و مؤمنه مىشود.
آري؛ هر كارى كه براى امام حسين(ع) انجام شود، اباعبدالله(ع) منظور ميدارد. خدمت در مجالس امام حسين(ع) باعث توبه از گناهان مىشود. مجلس حسين(ع) مجلس نجات است. هر گنهكارى كه به مجلس امام حسين(ع) آيد، و با نيت خالص براي امام حسين(ع) عزاداري كند، توفيق توبه پيدا مىكند.
مرا غير از حسين سرور نباشد *** در اين دنيا جز او ياور نباشد
من شوريده را بر سر هوائى *** به غير از ديدن دلبر نباشد
مرا در اين دل تنگ آرزوئى *** به جز ديدار آن سرور نباشد
در اين وادى من گم كرده ره را *** به غير از او كسى رهبر نباشد
در اين دنياى پر طوفان و موّاج *** بر اين كشتى جز او لنگر نباشد
در اين گرداب بحر دار حوادث *** نجات از عرصه محشر نباشد
مگر با يارى فرزند زهرا *** كه او جز زاده حيدر نباشد
سفينه هم حسين و عترت اوست *** حديث از غير پيغمبر نباشد
چه باك از محشر و روز قيامت *** محبّت را جز او ياور نباشد
منبع: كرامات الحسينيّة، جلد 1.
گردآوري: بهشت و جهنم
۱) كفاية الموحدين ٬ ج ۴ ٬ ص ۲۵۴ به نقل از تفسير مجمع البيان
بهشت و جهنم
از آيات قرآن كريم روشن مى شود كه مهم ترين علت انكار منكران معاد دو چيز است:
شبهه علمى و شهوت عملى.
1. شبهه علمى
برخى از منكران معاد به خاطر عدم آگاهى از جهان آفرينش و جهل به عظمت و قدرت پروردگار، تصور مى كنند كه تبديل شدن اجزاى پوسيده به انسان، كارى ناممكن و يا مشكل است و كسى توانايى اين كار را ندارد; آنان مى گويند: (أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا وَ عِظَـمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُون)[1]; آيا هنگامى كه ما مرديم و به خاك و استخوان مبدل شديم، بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟!; (مَن يُحْىِ الْعِظَـمَ وَ هِىَ رَمِيم)[2]; چه كسى اين استخوان ها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است؟!
قرآن كريم در جواب اين گونه افراد مى فرمايد: بگو: همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد و او به هر مخلوقى دانا است! ... آيا كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد، نمى تواند همانند آنان [انسان هاى خاك شده] را بيافريند؟! آرى![ مى تواند]، و او آفريدگار دانا است! فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى گويد: موجود باش! آن نيز بى درنگ موجود مى شود![3]
در جاى ديگر نيز مى فرمايد: اى مردم اگر در رستاخيز شك داريد، [به اين نكته توجّه كنيد كه:] ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه و ...[ از سوى ديگر] زمين را[ در فصل زمستان] خشك و مرده مى بينى، امّا هنگامى كه آب باران فرو مى فرستيم، به حركت در مى آيد و مى رويد و از هر نوع گياهان زيبا مى روياند! اين به خاطر آن است كه[ بدانيد]خداوند حقّ است و او است كه مردگان را زنده مى كند و بر هر چيزى توانا است و اين كه رستاخيز آمدنى است و شكى در آن نيست و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها هستند زنده مى كند.[4]
(وَذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِير)[5] و اين براى خداوند آسان است.»
2. شهوت عملى
علت ديگر انكار قيامت، تمايل به بى بند و بارى و بهره گيرى بى قيد و شرط از دنيا و هرگونه هوس رانى و هوس بازى است. افراد نفس پرست براى اشباع غرايز حيوانى خود، هيچ حد و مرزى قائل نمى باشند و اگر هم به ظاهر به قوانين تن مى دهند، براى اين است كه چاره اى جز آن ندارند; لذا در پنهانى همه را زير پا مى گذارند.
گناهان زياد و اعمال بد سبب مى شود، تا زنگار بر دل نشسته و انسان از درك حقيقت باز ماند; در نتيجه منكر قيامت و آيات الهى شود: (إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا ...); وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود ... . مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است!; چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دل هايشان نشسته است
اعتقاد به معاد در انسان نوعى حالت خويشتن دارى و محدوديت و رعايت قوانين الهى و حقوق ساير انسان ها پديد مى آورد. قهراً افراد نفس پرست با چنين عقيده اى مخالف و در كشمكش خواهند بود، زيرا آنان مى خواهند با در هم شكستن هر نوع انديشه محدوديت آور، گام به پيش نهند و به ارضاى غرايز و خواسته هاى حيوانى خود بپردازند:
(بَل يُريدُ الاِنسـنُ لِيَفجُرَ اَمامَه) 6
[انسان شك در معاد ندارد] بلكه مى خواهد [آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت]در تمام عمر گناه كند.
(وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَد أَثِيم)[7]; تنها كسى آن را انكار مى كند كه متجاوز و گنه كار است.
افزون بر آن، گناهان زياد و اعمال بد سبب مى شود، تا زنگار بر دل نشسته و انسان از درك حقيقت باز ماند; در نتيجه منكر قيامت و آيات الهى شود:
(إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا ...)[8]; وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود ...
مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است!; چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دل هايشان نشسته است.[9]
در سوره قيامت هر دو شبهه، با بيانى شيوا پاسخ داده شده است.
در چهار آيه نخست، مى فرمايد: قسم به روز قيامت و قسم به نفس لوّامه سرزنش گر [وجدان] آيا انسان مى پندارد ما استخوان هاى پوسيده و از هم گسسته او را مى توانيم گرد آوريم، چرا ما حتى بند انگشتان او و شيارهاى آن را هماهنگ مى كنيم.
و سپس در آيه 5 و 6 مى فرمايد: [ولى مشكل عده اى شبهه علمى نيست،] بلكه مى خواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت، در تمام عمر گناه كند. از اين رو با حالت انكار و اعتراض مى پرسد: قيامت چه وقت است؟
پي نوشت:
[1] صافات، آيه 16.
[2] يس، آيه 78.
[3] همان، آيه 79 ـ 82.
[4] حج، آيه 5 ـ 7.
[5] تغابن، آيه 7.
[6] قيامت، آيه 5.
[7] مطففين، آيه 12.
[8] همان، آيه 13و14.
[9] ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 55 ـ 106; حبيب اللّه طاهرى، سيرى در جهان پس از مرگ، ص 86 ـ 88; تفسير نمونه، ذيل آيات مذكور
إذَا أَرَادَ اللَهُ أَنْ يَبْعَثَ الْخَلْقَ أَمْطَرَ السَّمَآءُ عَلَي الاْرْضِ أَرْبَعِينَ صَبَاحًا، فَاجْتَمَعَتِ الاْوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُحُومُ
«چون خداوند اراده فرمايد كه مردم را براي قيامت محشور كند، چهل شبانه روز آسمان بر زمين باران ببارد؛ و در اينصورت اجزاء واعضاي بدنها به هم
مي پيوندد و گوشت بر روي آنها ميرويد.»
و نيز در «بحار الانوار» اين روايت را از «تفسير عليّ بن إبراهيم» نقل ميكند و در تتمّهاش حضرت صادق عليه السّلام ميفرمايد:
جبرئيل به نزد رسول الله صلّي الله عليه و آله آمد و آن حضرت را با خود به قبرستان بقيع آورد تا رسيدند به قبري، جبرئيل صاحب آن قبر را صدا زد و گفت: برخيز به اذن خدا!
مردي از ميان قبر برخاست كه تمام موهاي سر و صورتش سپيد بود، و با دست خود خاك را از صورتش پاك ميكرد و ميگفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَهُ أَكْبَرُ. جبرئيل به او گفت: برگرد در ميان قبر به اذن خدا!
و سپس با رسول الله رفتند تا به قبر ديگري رسيدند، جبرئيل به صاحبش گفت: برخيز به اذن خدا!
در اين حال مردي از ميان قبر برخاست كه چهره و سيمايش سياه بود و ميگفت: يَا حَسْرَتَاهُ! يَا ثُبُورَاهُ!
«اي واي بر من حسرت زده! اي واي بر من هلاك شده!»
جبرائيل به او گفت: برگرد به حال اوّليّة خود به اذن خدا!
و پس از آن به رسول الله گفت: اي محمّد! اينطور مردگان در روز بازپسين مبعوث ميگردند! مؤمنان با آن گفتار و اين جماعت با چنين گفتار و وضعيّتي!
بعضي از آيات قرآن إشعار دارد بر آنكه چون خداوند بخواهد مردگان را زنده كند، باران از آسمان ميفرستد، و بواسطة آن، مردگان حيات نويني ميگيرند.
خداوند در آيه 5 تا 7 سوره حج مي فرمايد:
وَ تَرَي الاْرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا´ أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجِ بَهِيجٍ * ذَلِكَ بِأَنَّ اللَهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ و يُحْيِ الْمَوْتَي' وَ أَنـَّهُ و عَلَي' كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَ أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لاَ رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ.
«(اي رسول ما!) ميبيني زمين را كه فروكش كرده و خاموش و بياثر شده است! پس چون ما از آسمان آب باران بر آن ميفرستيم به حركت و اهتزاز در ميآيد و نموّ و رشد ميكند، و از هر جفتِ با بهجت و سرشار در روي آن ميرويد.
و اين دليل بر آنست كه فقط خداوند حقّ است و او مردگان را زنده ميكند و او بر هر چيز قدرت دارد و تواناست؛ و دليل بر آنست كه ساعت قيامت فرا ميرسد و شكّي در آن نيست و خداوند آنانرا كه در قبرها خوابيدهاند برميانگيزاند.»
البتّه معناي اين آية شريفه و دو حديث گذشته اين نيست كه باراني كه از آسمان ميبارد و به سبب آن مردگان حيات ميگيرند مانند همين باراني است كه ما مشاهده ميكنيم و بواسطة آن زمين سرسبز و خرّم ميگردد.
حق الناس به حقوقي گفته مي شود كه نسبت به انسان ديگر بايد مراعات شود, مانند حق همسايگي و حق پدر ومادر و حق استاد و معلم و حق انسان ها در اجتماع و حق مؤمنان نسبت به يكديگر و حق همسر و فرزند و حقوق مالي و آبرويي كه مربوط به ديگران است ,
مانند غيبت كردن و نكشتن فرد بي گناه و جراحت وارد نكردن كه ديه داردو نيز پرداخت زكات و خمس .هر حكمي كه از ناحيه خدا واجب شده باشد, حتي اگر متعلق به انسان ها باشد,
حق اللّه محسوب مي شود.
عدم رعايت حقوق الهي گناه محسوب مي شود و براي جبران آن , نياز به توبه است و در بعضي موارد, غير از توبه ,نياز به جبران و كفّاره و پرداخت جريمه است , مثلاً اگر كسي به طور عمد روزه نگرفت , غير از قضا, بايد كفاره بدهد.
اما در حقوق الناس غير از توبه به درگاه خدا بايد در صورت امكان رضايت صاحب حق را جلب كرد و اگر حق مالي است , آن را به صاحبان مال يا وارثان پرداخت نمود و اگر مديون آنان را نمي شناسند يا امكان دسترسي به آنان را ندارد, با اجازه حاكم شرع ردّ مظالم نمايد.
در حقوق الناس , حق الهي نيز هست . بنابراين در ترك آن نياز به توبه
است. در هر صورت حق الهي زودتر قابل بخشش است . در حديث قدسي است :به عزت و
جلالم سوگند! در قيامت ازحق مظلوم نسبت به ظالم نخواهم گذشت .
حدود و موارد حق الناس
بايد گفت بر اساس آيات و روايات اسلامي، مردم ومۆمنان داراي سه نوع حق و احترام ميباشند.
1- احترام به مال مردم
در ديدگاه اسلامي، مال و دارايي مۆمن و گاهي اموال ديگران محترم است ومصونيت دارد و اتلاف و تجاوز در آن مجاز نيست. بنابراين، اگر كسي از راه ربا، رشوه، فريبكاري، سرقت و بالاخره هرگونه تصرف نامشروع، مالي را از كسي خورده باشد، بايد به تحصيل رضايت صاحب مال و يا باز پس دادن آن مال اقدام نمايد.
2- احترام به جان مردم
جان مسلمان از نظر اسلام حرمت خاصي دارد بنابراين هيچ كس نميتواند به جان مسلمان، لطمهاي از قبيل ضرب و جرح وارد آورد يا با دادن غذاي فاسد و مسموم و يا اعتياد به مواد مخدر و يا هر چيز ديگري، سلامتي كسي را به خطر اندازد. بنابراين احترام به جان و بدن و سلامتي افراد، تا آن حدّ مورد اهميت و مۆاخذه است كه حتي خداوند هم از آن صرف نظر نميكند!
امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: خداوند ميفرمايد: «به عزّت و جلال خودم سوگند، از ظلم هيچ ظالمي نخواهم گذشت، اگر چه به اندازه دست بر دست زدني باشد، يا با فشار دادن دستي از روي ستم، محقق شده باشد». (علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 6، ص 29 )
علاوه بر احترام و حرمت جسم و بدن ديگران، انسان نميتواند با ترساندن و
اندوهگين ساختن، آزردن و خلاصه هر گونه ضربه به اعصاب و روان ديگران موجبات
ناراحتي آنان را فراهم نمايد، درغير اين صورت بايد همه ضربهها و
خسارتهاي وارده را جبران نمايد. و اگر چنين نكند، در دنيا و آخرت كيفر
كردار نارواي خويش را خواهد ديد.
3- حفظ آبروي ديگران و احترام به آن
عرض و آبروي افراد هم، داراي حرمت و مصونيت فوق العادهاي است و از موارد حق الناس به شمار ميآيد. بنابراين انسان نميتواند به وسيله غيبت، تهمت، افشاگري و هرگونه رفتار ديگري، به آبرو و حيثيت ديگري ضربه و آسيبي وارد نمايد، زيرا در غير اين صورت مرتكب ظلم بزرگي در حق او شده كه بايد به جبران آن بپردازد.
چنان كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد:
«مَن كسَرَ مۆمِناً فَعلَيْه جَبْرُهُ؛
هر كس حيثيت مۆمني را بشكند، بر او واجب است كه آن را جبران نمايد.»
(علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 22، ص 351 )
حاصل آن كه، حق الناس از نظر اسلام با عدالت و حكمت الهي رابطه اي تنگاتنگ
دارد و داراي گستره وسيعي ميباشد. به عبارتي حق الناس در همه ابواب فقه
وجود دارد و ميتوان گفت كه بابي از ابواب فقه اسلامي نيست، مگر اينكه
مسايل فراواني در زمينه حق الناس وجود دارد.
پس بايد دانست كه جامعه بر عهدة هر يك از اعضاي خود حقوقي دارد كه همگي به احترام و اداي آن موظفند و عمل به آنچه آدمي، خود انتظار انجام آن را از ديگران دارد، پايينترين درجه آن است.
چنان كه از امام صادق عليه السّلام درباره حق مۆمن بر مۆمن سۆال شد، آن حضرت فرمود:
«... اَيْسَرُ حَقٍّ مِنها اَنْ تُحبُّ لِنفْسِكَ و تَكْرهُ لهُ ما تَكرَهُ لِنَفْسِكَ...؛
كمترين ميزان حقوق برادرت بر تو آن است كه آنچه را براي خودت دوست ميداري براي او نيز دوست بداري و آنچه را براي خودت نميپسندي، براي او نپسندي.»
(علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 74، ص 224 ) .
و در جاي ديگري مي فرمايند:
«اَوّلُ قَطْرَة مِنْ دَمِ الشَّهيد كَفارةُ لِذُنُوبِه اِلاَّ الدَّيْن فَاِنَّ كَفارَتُه قَضائه»:
«اولين قطره خون شهيد، كفاره گناهان او است؛ مگر بدهكارى كه كفاره آن اداى آن است.»
(من لا يحضره الفقيه، ج3، ص 183، ح3688)
نتيجه:
آنكه اگر خدا از حق محض خود بگذرد از لطف اوست، اما در مورد حق الناس پاي ديگري در ميان است و اگر او نگذرد، بدون احقاق حق عدالت اجرا نشده است.