وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
بهشت و جهنم

بهشت و جهنم

از اينجا تا بهشت دو قدم است. قدم اول را بگذاريد روي هواي نفس، قدم دوم در بهشت است.

آسياب آدم خرد كن در كمين زورگويان و خيانتكاران (پناه بر خداوند رحمان)





لطفا احساسي رفتار نكنيد، اگر به معاد و قيامت اعتقاد داريد

بايد اين واقعيت ها را پذيرفت...

آسياب آدم خرد كن در كمين زورگويان و خيانتكاران...

آسياب آدم خردكن در جهنم

( پناه بر خداوند رحمان)

در جهنم آسيابي است كه بعضي از اهل جهنم را به داخل آن مي اندازند؛ مثل آرد خرد مي كند و بيرون مي ريزد و دوباره آنان به حالت اول بر مي گردند ، باز ملائكه غلاط و شداد آنان را به داخل آسياب مي ريزند و اين حالت همچنان ادامه دارد.

بعضي از افراد مخصوص اين آسياب، ظالمين و ستمگران و زورگويان هستند، و بعضي ديگر وزرا و وكلا و افرادي هستند كه دستشان به جايي مي رسد و در حق مردم خيانت مي كنند وبيت المال را حيف و ميل مي نمايند.

(خصال ج۲، ص۱۴۲، نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴)

بهشت و جهنم



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۵۳ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

زنده شدن يك مرجع تقليد پس از مرگ



مرحوم شريف رازي نقل مي‌كند:
 آيت الله حائري يزدي، بنيانگذار حوزه علميه قم داراي خصايص اخلاقي و انساني و سجاياي بسياري بود، از خصوصيات بارز او شدت ارادتش به پيامبر و خاندانش، به ويژه سالار شهيدان حضرت سيدالشهدا(ع) بود كه زبانزد خاص و عام بود.



اين ارادت به گونه‌اي بود كه مرحوم حاج شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي كه يكي از خوبان بود از سوي آن جناب دستور داشت، همه روزه پيش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقايقي ذكر مصيبت امام حسين(ع) را كند و آن‌گاه جناب حائري درس فقه خود را آغاز مي‌كرد.
دهه محرم مجلس سوگواري داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسين(ع) گِل بر چهره و پيشاني مي‌ماليد و جلو دسته عزاداري علما حركت مي‌كرد.
از شدت ارادت او به كشتي نجات امت، امام حسين(ع) و دليل آن پرسيدند كه در پاسخ فرمود: «من هر چه دارم از آن گرامي است» و آن‌گاه يكي از كرامت‌هاي آن حضرت در مورد خودش را به اين صورت شرح داد:
هنگامي كه در كربلا بودم، شبي در خواب ديدم كه فردي به من گفت: «شيخ عبدالكريم! كارهايت را رديف كن كه تا سه روز ديگر از دنيا خواهي رفت»، از خواب بيدار شدم و غرق در حيرت گشتم، اما بدان توجه زيادي نكردم، شب سه شنبه بود كه اين خواب را ديدم،

 روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و كوشيدم خواب را فراموش كنم و روز پنج شنبه كه تعطيل بود با برخي از دوستان به باغ معروف «سيد جواد كليدار» در كربلا رفتيم و پس از گردش و بحث علمي نهار خورديم و به استراحت پرداختيم.
هنوز خوابم نبرده بود كه به تدريج تب و لرز شديدي به من دست داد و به سرعت شدت يافت و كار به جايي رسيد كه دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روي من انداختند، اما باز هم مي‌لرزيدم و آن‌گاه پس از ساعتي تب سوزاني همه وجودم را فرا گرفت و احساس كردم كه حالم بسيار وخيم است و با مرگ فاصله‌اي ندارم.

 از دوستان خواستم كه مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نيز وسيله‌اي يافتند و مرا به خانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم.
كم كم علائم و نشانه‌هاي مرگ از راه رسيد و حواس ظاهري رو به خاموشي نهاد و تازه به ياد خواب سه شنبه افتادم، در آن حالت بحراني بودم كه ديدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به يكديگر گفتند:

 «پايان زندگي اوست و بايد او را قبض روح كرد».
من كه مرگ را در برابر ديدگانم مي‌ديدم با قلبي سوخته و پر اخلاص به سالار شهيدان توسل جسته و گفتم: «سرورم! من از مرگ نمي‌هراسم اما از دست خالي و فراهم نكردن زاد و توشه آخرت، بسيار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه(س) شفاعت مرا بكن تا خدا مرگم را به تأخير اندازد و من كار آخرت را بسازم و آن‌گاه بروم».
شگفتا كه پس از اين توجه قلبي ديدم، فردي وارد شد و به آن دو فرشته گفت: «سيدالشهدا(ع) مي‌فرمايد: «شيخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده‌ايم و تقاضا كرده‌ايم كه عمر او را طولاني سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است، او را رها كنيد» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع كردند و آن‌گاه هر سه با هم صعود كردند.
درست در آن لحظات احساس كردم كه رو به بهبود بازگشتم، صداي گريه خاندانم را شنيدم و توجه يافتم كه به سر و صورت مي زنند، به طور آهسته خود را حركت دادم و ديده گشودم، اما دريافتم كه چشمانم بسته و بر صورتم پوشش كشيده‌اند،

 خواستم پايم را حركت دهم كه ديدم دو شصت پايم را نيز بسته‌اند، دستم را براي كنار زدن پوشش از صورتم به آرامي حركت دادم كه ديدم همه ساكت شدند و گفتند: «گريه نكنيد حركت دارد» و آرام شدند، پوشش از روي من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهايم را باز كردند.

اشاره كردم كه آب بياوريد و آب را به دهانم ريختند، كم كم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدريج بهبودي كامل خويش را يافتم و اين به خاطر بركت و عنايت مولايم حسين(ع) بود.

بهشت و جهنم




برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۵۲ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

با لباس كهنه از قبر بيرون آمد

صالح مرى : از جمله زاهدها و عبادت كنندگان بصره است . گويد: شب جمعه اى به سوى مسجد جامع رفتم در بين راه به قبرستانى گذشتم . در وسط آن نشستم تا خوابم برد. در عالم خواب ديدم قبرها شكافته شد و از هر قبرى شخصى بيرون آمد و براى هر صاحب قبرى طبقى از نور فرود آمد، هر كدام از آنان طبق خود را گرفتند و داخل قبر خود شدند.


در اين بين جوانى را ديدم كه با لباس كهنه از قبر بيرون آمده و از براى او طبقى فرود نيامد، خواست با نااميدى برگردد. به او گفتم : اى جوان ! اين طبق ها چه بود، چه چيز داخل آنها بود؟ چرا براى تو از اين طبقها نيامد؟

گفت : اينها خيرات و صدقاتى بود كه زندگان براى اموات خود مى فرستند. حق تعالى شبهاى جمعه ثواب آنها را به ايشان مى رساند، اما من كسى را ندارم كه برايم خيرات دهد و ثواب آن را به من هديه كند، لذا طبقى براى من نيامد.


گفتم : آيا در دنيا كسى را دارى ؟ گفت : فقط مادرى دارم كه با او هم به حج مى رفتم . چون به اينجا رسيدم از دنيا رفتم و در اين قبرستان دفن شدم. بعد از آن مادرم شوهر كرد و مشغول كار خود شد و از من يادى نمى كند و صدقه اى از برايم نمى دهد.


گفتم : مادرت كجا است ؟ گفت : در فلان محله از شهر. مرد صالح مى گويد: وقتى صبح شد به آن محله رفتم و مادر آن جوان را پيدا كردم و آنچه ديده بودم براى او نقل كردم :


پير زن بگريست و رفت داخل خانه كيسه طلايى آورد به من داد و گفت : اين كيسه را از براى فرزندم صدقه بده . من هم قبول كردم كه شبهاى جمعه از براى او صدقه دهم و همان وقت مقدارى از طلاها را براى او صدقه دادم.

شب جمعه ديگر كه به مسجد مى رفتم چون به ميان قبرستان رسيدم نشسته باز خوابم برد. در عالم خواب ديدم قبرها شكافته شد، از هر قبرى شخصى بيرون آمد و از آسمان طبقهايى از نور فرود آمد و هركس طبق خود را گرفت و داخل قبر شد.

باز آن جوان را ديدم كه جامه زيبا و سفيد پوشيده است و طبقى را در دست دارد. رو به من كرد و گفت: اى مرد! خدا از تو خشنود شود همچنان كه من از تو خشنودم، تو باعث خوشحالى من شدى ، اين را گفت و به قبر خود داخل شد.

خزينة الجواهر، ص 479.

بهشت و جهنم




برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۵۲ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

تا يك چشم بر هم زدن نوبت به ما هم مي رسد




برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۵۱ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

در روز آخرت كارنامه خود را چگونه دريافت ميكنيم؟





در روز آخرت كارنامه خود را چگونه دريافت ميكنيم؟


در روز جزا، زيانكاران كارنامه اعمال بدشان را از كجا ميگيرند؟

از پشتشان (سوره 84 آيه 10) يا از دست چپشان (سوره 69 آيه 25) ؟

هر كس اين آيات را كنار هم قرار دهد متوجه مي شود كه هيچ اشتباه

و تناقضي در آنها وجود ندارد. چون :

نامه اعمال زشت كرداران ، از پشتِ سر، به دست چپشان داده مي شود. (همانگونه كه نامه اعمال راست كرداران از پيشِ رو به دست راستشان داده خواهد شد.)

سوره 84 آيه 10 :

وَ أَمَّا مَنْ أُوتىِ‏َ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ يَدْعُواْ ثُبُورًا

ترجمه : و امّا كسى كه كارنامه ‏اش از پشت سرش به او داده شود،

زود است كه هلاك [خويش‏] خواهد.

سوره 69 آيه 25 :

وَ أَمَّا مَنْ أُوتىِ‏َ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَالَيْتَنىِ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَه‏

ترجمه : و امّا كسى كه كارنامه‏ اش به دست چپش داده شود، گويد:

 «اى كاش كتابم را دريافت نكرده بودم.»

بهشت و جهنم




برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۵۰ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

تنها راه آرامش دل ها




«الذين امنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب؛

 آنها كسانى هستند كه ايمان آورده اند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است

 آگاه باشيد،

 تنها با ياد خدا دلها آرامش مى يابد»


 
(رعد/28).

 "بذكرالله" را كه مقدم داشته (مي گويند: تقديم ما هو حقه التاخير يفيد الحصر) يعني اي بشر بدان جز به يك چيز آرامش برقرار نمي شود، اگر تمام اين دنيا را به بشر بدهند، هيچ چيز باقي نماند، ملك زمين، ملك همه آسمان، ملك لايتناهي، باور نكن كه بشر به آرامش برسد،
 فقط با خداست كه انسان به آرامش مي رسد.

بهشت و جهنم



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۴۹ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

ادعوني أستجب لكم




برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۴۸ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

قبول شدن توبه ي زن زناكار قبل از مرگ




يك روز شيطان رفت بالاي بلندي و يارانش رو صدا زد . گفت عابدي در اين صومعه در حال عبادت هست . كدومتون ميتونيد اون رو گول بزنيد . يكي از ياران گفت من اون رو وادار ميكنم كه شراب بخوره . ، ديگري گفت من وادارش ميكنم قمار بازي كنه ، شيطان گفت نه راهش رو بلد نيستيد . عابد نه شراب ميخوره نه قمار بازي ميكنه .

يكي ديگه از ياران گفت : من ميرم اونقدر نماز ميخونم اونقدر نماز ميخونم

اونقدر عبادت ميكنم تا گولش بزنم . شيطان گفت آفرين برتو . اين راهشه .

هر كسي رو شيطان از راه خودش گول ميزنه .

به شكل يك جواني در آمد و رفت جلوي در صومعه عابد . گفت : سلام عليكم . عابد جواب سلامش رو داد . جوان گفت : آقا من يك جواني هستم مومن و پرهيزكار . ولي خانواده من خانواده دين داري نيستن . اينا به دين من مي خندن ، به نمازم مي خندن . من تنها و غريبم در اين زندگي ، شما عابد خوبي هستي . من به جاي ديگه اي اطمينان ندارم پناهنده بشم . اجازه بديد بيام پهلوي شما مشغول عبادت بشم.

عابد گفت : خواهش ميكنم بفرماييد . جوان ايستاد پهلوش و نماز خوند . هي نماز خوند هي نماز خوند هي نماز خوند . عابد كه اين همه عبادت كرده بود و روزه هم داشت گفت : آقا جان وقت افطاره بيا يه چيزي با هم بخوريم . جوان گفت : شما مشغول خوردنت باش . دوباره نماز خواند . يه مقداري از شب گذشت عابده خسته شد . آخه شبا دوسه ساعتي ميخوابيد . گرفت خوابيد .

وسط شب بيدار شد ديد اين جوان باز هم نماز ميخونه . صبح شد . عابد بيدار شد ديد جوان باز هم نماز ميخواند . گفت آقا جان شما خواب و خوراك نداري اين همه نماز ميخوني ؟ جوان توجه نكرد باز هم ادامه داد تا اين كه دو سه ساعتي گذشت و خودش رو خوب در دل عابد جاي داد.

جوان گفت آقاي عابد شما كه به دلت ميشينه بخوري و بخوابي به خاطر اينه كه گناهي نكردي . ولي من كه خواب ندارم ، خوراك ندارم به خاطر اينه كه يه وقتي يه گناهي انجام دادم گرچه بعدشم توبه كردم .

اما هر وقت اين گناهم يادم ميفته از خواب و خوراك ميفتم. عابد گفت چه گناهي انجام دادي ؟ گفت : يه زنايي كردم و بعدشم توبه كردم . عابد گفت اين كار كه براي من ميسر نيست ! من نه محل زناش رو ميدونم و نه پولش رو دارم . جوان گفت : چون تو به من پناهگاه دادي هم محل زناش رو بهت نشون ميدم هم زن زانيش رو و هم پولش رو ميدم ولي ازت ميخوام بعد از زنا خيلي زود توبه كني .

عابد با اين پيشانيه پينه بسته ، با اين محاسن بيچاره گول خورد . از صومعه بيرون اومد و رفت به دنبال آدرس اين زن زانيه و بعد از چندي پيداش كرد و در خونش رو زد . ديد يك زن بدكاره ، زانيه معروفه به اين كار آمد . زنه ديد يه آدم متدين ، مومن و محاصن دار جلو دره .

با خودش گفت : حتما اشتباهي در زده . گفت : پدر جان كجا رو ميخواي ؟ عابد گفت : همين جارو ! زنه گفت چيكار داري ؟ عابد گفت : والا من همين چند درهم رو بيشتر ندارم ميخوام يه زنايي انجام بدم .

زنه گفت : آقا تو مشتري من نيستي . من مشتريام رو خوب ميشناسم . تو با اين قيافه و محاسن و ... مشتري من نيستي . تو رو كي فرستاده ؟

عابد گفت : راستش در صومعه داشتم عبادت ميكردم ، جواني آمد اين رو بهم گفت . پولي هم نداشتم اون بهم داد و اومدم اينجا . زنه گفت : آقاي عابد من يه زن زانيه و گناه كارم و هميشه آماده زنا . اما بهت ميگم تو بد رفيقي داشتي . راه خوبي جلو پات نذاشته ،

حيفه اين دامن پاك به گناه آلوده بشه قدر پاكي خودت رو بدون .

اولا خودت رو آلوده نكن ثانيا من تو رو با همون حرف هم نشينت محكوم ميكنم . ميگم بر گرد . عابد گفت : چه طوري ؟ گفت : اون پسري كه اومد توي صومعه در كنار تو عبادت كرد بهت نگفت من زنا كردم بعد توبه كردم؟ عابد گفت : چرا همينو گفت .

زنه گفت : تو مطمئني بعد از زنا عزرائيل بهت فرصت توبه ميده .

يه وقت ديدي همين جوري با حالت جنب مردي ! با حالت جنابت تو رو كفن پيچت كردن و گذاشتنت تو قبر ؟

چنان عابد منفجر شد كه نپرس ! برگشت . ديد تو صومعه كسي نيست .

خدا اين عابد رو از گناه حفظش كرد .

بعد از 15 روز كه از اين قضيه گذشت . به حضرت موسي وحي شد . گفت : اي موسي برو به فلان محله ، يكي از اولياي ما از دنيا رفته مردم خبر ندارن . بگو زن هاي همسايه بيان غسلش بدن و كفن بپوشانند . موسي بن عمران آمد جلوي در اين زنه . مردم از اونجا رد ميشدن ميگفتن حتما موسي اشتباهي اومده .

شخصي آمد و گفت يا موسي اين جا خانه يك زنه زنا كاره فاحشه ست . شما پيغمبر خدا هستي . اين جا چيكار داري ؟ حضرت موسي گفت : خدايا تو چي ميگي اينا چي ميگن ؟ تو ميگي اين زن از اولياي ماست اينا ميگن اين يك زن زانيه ست ؟ خطاب رسيد : اي موسي هم اونا راست ميگن و هم من .

اين زن تا 15 روز پيش يك زنا كار بود اما وقتي عابدي به در خانه اش آمد و عابد رو نصيحت ، اومد توي اتاقش نشست كلاه خودش رو قاضي كرد و فكراش رو روي هم گذاشت . گفت : تو به اين عابد گفتي برو پاكيت رو حفظ ولي تويي كه يك عمر گناه كردي ميخواي همينطوري بميري؟ برو به سمت خدا و باهاش آشتي كن .



وهمون موقع اين زنه اومد و با خدا آشتي كرد . اي موسي 15 روز از عمر اين زن مونده بود اومد با من آشتي كرد من ديدم اگه تو رو نفرستم و تو زنان و مردان همسايه رو وادار نكني كه برن غسلش بدن مردم اگه از مرگش خبر دار بشن با همون چشم سابق بهش نگاه ميكنن . خيال ميكنن اين زن زانيه بوده و مرده . چون اومده با ما آشتي كرده ميخوام آبروش بدم .


يك عمر گناه ميكني آبروت رو نميبرد و روزي مياي جلوي خونه ش آشتي ميكني آبرومندت ميكنه.

اي خدا قسمت ميدم به امام حسين توفيق توبه را به ما بده و فرصت توبه را از ما مگير ...

 الهي آمين...

بهشت و جهنم


برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۴۸ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

ويژگي آب هاي بهشتي




آب هاي بهشت هيچ گاه گنديده نمي شود و طعمش تغيير نمي كند.

 
«مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير اسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه وانهار من خمر لذة للشاربين وانهار من عسل مصفى ولهم فيها من كل الثمرات ومغفرة من ربهم

 (سوره محمد / 15)

 صفت بهشتى كه پرهيزكاران بدان وعده شده اند (اين چنين است كه) در آن نهرهايى است از آبى كه طعم و بويش برنگشته، و نهرهايى از شير كه طعمش تغيير نكرده، و نهرهايى از شراب كه سراپا لذت است براى نوشندگان،

 و نهرهايى از عسل تصفيه شده، و براى آنها در آنجا از هر گونه ميوه هست و نيز آمرزشى از جانب پروردگارشان (آيا اينان) مانند كسانى اند كه در آتش جاودانه اند و آبى جوشان به آنها خورانده مى شود كه روده هايشان را پاره پاره مى كند. از اين آيه به خوبى مى توان دريافت كه موجودات بهشتى از گزند تغير، فساد، عيب و نقص مصون اند.
بهشت و جهنم



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۴۷ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

عفت و پوشش زنان




برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۵:۴۷ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious