وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
بهشت و جهنم

بهشت و جهنم

از اينجا تا بهشت دو قدم است. قدم اول را بگذاريد روي هواي نفس، قدم دوم در بهشت است.

فرشته و شيطان

فرشته از شيطان پرسيد: قويترين سلاح تو براي فريفتن انسانها چيست؟

شيطان گفت: به آنها ميگويم «هنوز فرصت هست.»

شيطان پرسيد: قدرتمندترين سلاح تو براي اميد بخشيدن به انسانها چيست؟

فرشته گفت: به آنها ميگويم «هنوز فرصت هست»



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۳۲ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

با اين شعر زيبا با حال و هواي بعد از مرگ آشنا مي شويد...

با سلامي ديگر، به همه آنهايي، كه تو را مي خوانند


با تو خواهم گفت بر من چه گذشته است رفيق
كه دگر فرصت ديدار شما، نيست مرا
نوبت من چو رسيد، رخصت يك دم ديگر، چو نبود
مهرباني آمد، دفتر بودن در بين شما را آورد
نام من را خط زد و به من گفت كه بايد بروم


من به او ميگفتم، كارهايي دارم، ناتمامند هنوز
او به آرامي گفت: فرصتي نيست دگر
و به لبخندي گفت: وقت تمام است، ورق ها بالا
هر چه در كاغذ اين عمر نوشتي، تو، بس است


وقت تمام است عزيز، برگه ات را تو بده
منتظر باش كه تا خوانده شود، نمره ات را تو بگير
من به او ميگفتم: مادرم را تو ببين، نگران است هنوز
تاب دوري مرا، او ندارد هرگز


خواهرم، نام مرا ميگويد، پدرم اشك به چشمش دارد
نيمي از شربت ديروز، درون شيشه ست
شايد آن شربت فردا و يا قرص جديد
معجزاتي بكند، حال من خوب شود


بگذريم از همه اينها ،راستي يادم رفت
كارهايي دارم، ناتمامند هنوز


من گمان ميكردم،
نوبت من به چنين سرعت و زودي نرسد
من حلاليت بسيار، كه بايد طلبم
من گمان ميكردم، مثل هر دفعه قبل
باز برميخيزم، من از اين بستر بيماري و تب


راستي يادم رفت، من حسابي دارم، كه نپرداخته ام
قهرهايي بوده ست،كه مرا فرصت آشتي نشده ست مي تواني بروي؟ چند صباحي ديگر، فرصتي را بدهي؟

او به آرامي ميگفت: اين دگر ممكن نيست
و اگر هم بشود، وعده بعدي ديدار تو باز
بار تو سنگينتر و حسابي بسيار،كه نپرداخته اي
دم در منتظرم، زودتر راه بيفت
روح مهمان تنم، چمدانش برداشت
گونه كالبدم را بوسيد
پيكر سردم، بر جاي گذاشت


رفت تا روز حساب، نمره اش را بدهند
چشم من خيره به ديوار، بماند
دست من از لبه تخت، به پايين افتاد
قلبم آرام گرفت، نفسي رفت و دگر باز نيامد هرگز


دكتري هم آمد، با چراغي كه به چشمم انداخت
گوشي سرد كه بر سينه فشرد و سكوتي كه شنيد
خبر رفتن من را، به عزيزانم داد
وه چه غوغايي شد، يك نفر جيغ كشيد
خواهرم پنجره را بست، كه سردم نشود


يك نفر گفت: خبر بايد داد كه فلاني هم رفت
مادرم گوشه تخت زانو زد، سر من را به بغل سخت فشرد
چشم هايم را بست،گفت اي طفلك مادر اكنون، ميتواني كه بخوابي آرام
ياد آن بچگي ام افتادم،كه مرا ميخواباند


باز خواباند مرا،گر چه بي لالايي
پدرم دست مرا سخت فشرد، وخداحافظي تلخي كرد
خواهرم اشك به چشم، ساك من را بست
راديويي كوچك، و لباسي كه خودش هديه نمود
شيشه قرص و دوا، و به ترديدي، انگشتري ام را نستاند


جانمازم بوسيد، گوشه ساك نهاد
و برادر آمد، كاش يك ساعت قبل آمده بود
قبل از آنكه مادر، چشمهايم را بست
او صدايم ميكرد، كه چرا خوابيده ام، اندكي برخيزم،
تا كه جبران كند او
اشك بر روي پتو ميباريد
گل مهري ديگر، به چنين بارش ابر،


فرصت رويش بر سينه ندارد، افسوس
يك نفر آمد او را برداشت و به او گفت تحمل بايد
راستي هم كه برادر خوب است
من كه مدتها بود گرمي دست برادر را،
احساس نمي كردم هيچ
باورم شد كه مرا ميخواند و دلش سخت مرا مي خواند
يك نفر تسليتي داد و، مرا برد كه برد
صبح فردا همگي جمع شدند، با لباساني سياه و نگاهاني


سرخ پيكرم را بردند و سپردند به خاك
خاك اين موهبت خالق پاك
چه رفيقان عزيزي كه بدين راه دراز
بر شكوه سفر آخرتم، افزودند اشك در چشم، كبابي خوردند
قبل نوشيدن چاي، همه از خوبي من ميگفتند
ذكر اوصاف مرا، كه خودم هيچ نمي دانستم
نگران بودم من، كه برادر به غذا ميل نداشت
دست بر سينه دم در استاد و غذا هيچ نخورد


راستي هم كه برادر خوب است
گر چه دير است، ولي فهميدم
كه عزيز است برادر، اگر از دست برود
و سفربايد كرد، تا بداني كه تو را ميخواهند
دست تان درد نكند، ختم خوبي كه به جا آورديد
اجرتان پيش خدا


عكس اعلاميه هم عالي بود، كجي روبان هم، ايده نابي بود
متن خوبي كه حكايت مي كرد
كه من خوب عزيز
ناگهاني رفتم و چه ناكام و نجيب


دعوت از اهل دلان، كه بيايند بدان مجلس سوگ
روح من شاد كنند و تسلي دل اهل حرم
ذكر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
كه بدانند همه، ما چه فاميل عظيمي داريم
رخصتي داد حبيب، كه بيايم آنجا
آمدم مجلس ترحيم خودم، همه را ميديدم


همه آنهايي، كه در ايام حيات، من نمي ديدمشان
همه آنهايي كه نمي دانستم،
عشق من در دلشان ناپيداست
واعظ ا ز من مي گفت، حس كميابي بود


از نجابت هايم، از همه خوبيهام
و به خانم ها گفت: اندكي آهسته
تا كه مجلس بشود سنگين تر
سينه اش صاف نمود و به آواز بخواند:

"
مرغ باغ ملكوتم ني ام از عالم خاك
چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم"راستي اين همه اقوام و رفيق
من خجل از همه شان

من كه يك عمر گمان ميكردم تنهايم و نمي دانستم
من به اندازه يك مجلس ختم، دوستاني دارم
همه شان آمده اند، چه عزادار و غمين
من نشستم به كنار همه شان
وه چه حالي بودم، همه از خوبي من ميگفتند
حسرت رفتن ناهنگامم، خاطراتي از من،
كه پس از رفتن من ساخته اند


از رفاقت هايم، از صميميت دوران حيات
روح منم غلغلكش مي آمد
گر چه اين مرگ مرا برد ولي، گوييا مرگ مرا،
ياد اين جمله رفيقان آورد
يك نفر گفت چه انسان شريفي بودم
ديگري گفت فلك گلچين است، خواست شعري خواند،
كه نيامد يادش


حسرت و چاي به يك لحظه، فرو برد رفيق
دو نفر هم گفتند: اين اواخر ديدند، كه هواي دل من، جور
ديگر بودست
اندكي عرفاني و كمي روحاني
و بشارت دادم كه سفر نزديك است
شانس آوردم من، مجلس ختم من است
روح را خاصيت خنده، نبود
يك نفر هم ميگفت: من و او، وه چه صميمي بوديم
هفته قبل به او، راز دلم را گفتم
و عجيب است مرا، او سه سال است كه با من قهر است


يك نفر ظرف گلابي آورد، و كتاب قرآن
كه بخوانند كتاب و ثوابش برسانند به من
گر چه برداشت رفيق، لاي آن باز نكرد
و ثوابي كه نيامد بر ما
يك نفر فاتحه اي خواند مرا، و به من فوتش كرد
اندكي سردم شد


آن كه صد بار به پشت سر من، غيبت كرد
آمد آن گوشه نشست، من كنارش رفتم
اشك در چشم، عزادار و غمين
چه غريب است مرا، آن هر روز پيامش دادم
تا بيايد، كه طلب بستانم
و جوابي نفرستاد و نيامد هرگز
آمد آنجا دم در، با لباس مشكي، خيره بر قالي ماند
گر چه خرما برداشت، هيچ ذكري نفرستاد ولي
و گمان كردم من، من از او خرده ثوابي، نتوانم كه ستاند


آن ملك آمد باز، آن عزيزي كه به او گفتم من،
فرصتي ميخواهم
خبر آورد مرا، ميشود برگردي
مدتي باشي، در جمع عزيزان خودت
نوبت بعد تو را خواهم برد
روح من رفت كنار منبر، و به آرامي به واعظ فهماند
اگر اين جمع مرا ميخواهند
فرصتي هست مرا، ميشود برگردم
من نميدانستم اين همه قلب مرا ميخواهند
باعث اين همه غم خواهم شد


روح من طاقت اين گريه، ندارد هرگز
زنده خواهم شد باز
واعظ آهسته بگفت، معذرت مي خواهم
خبري تازه رسيده ست مرا
گوييا شادروان مرحوم، زنده هستند هنوز
خواهرم جيغ كشيد و غش كرد
و برادر به شتاب، مضطرب، رفت كه رفت
يك نفر گفت، كه تكليف مرا روشن كن
اگر او زنده هنوز است، كه بايد برويم
اگر او مرد، خبر فرماييد، تا كه خدمت برسيم


مجلس ختم عزيزي ديگر، منعقد گرديده
رسم ديرين اين است، ما بدانجا برويم، سوگواري بكنيم
عهد ما نيست، به ديدار كسي، كو زنده ست، دل او شاد كنيم
كار ما شادي مرحومان است
نام تكليف الهي به لبم بود، چه بود؟
آه يادم آمد


صله مرحومان!!!واعظ آمد پايين، مجلس از دوست تهي گشت، عجيب
صحبت زنده شدن چون گرديد، ذكر خوبي هايم،
همه بر لب خشكيد
ملك از من پرسيد، پاسخت چيست بگو؟
تو كنون مي آيي؟ يا بدين جمع رفيقان خودت، مي ماني؟
چه سوال سختي، بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن
زنده باشم بي دوست، مرده باشم با دوست
زنده باشم تنها، مرده در جمع رفيقان عزيز
ناله اي زد روحم


و از آن خيل عزادار و سيه پوش و عزيزم، پرسيد:چرا رنگ لباس ذكر خوبي ها، سيه بايد؟
چرا ما در عزاي يكدگر، از عشق مي گوييم؟
به جاي آنكه در سوگم، مرا دريابي از گريه
كنون هستم، مرا درياب با يك قطره لبخند
چه رسم ناخوشايندي ست، در سوگ عزيزان يادشان كردن
و بعد از مرگ يكديگر، به نيكي ذكر هم گفتن
اگر جمع ميان زندگي با دوست ممكن نيست،


تو را مي خواهمت، اي دوست
جوابم بشنو اي دنيا
نمي خواهم تو را بي دوست
خوشا بودن كنار دوست، خوشا مردن كنار دوست...



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۳۲ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

برگزاري كلاس آموزشي

سلام دوستان گرامي، با قبولي طاعات و عبادات شما...

با توجه به حضور پرشور بچه ها در مسجد خصوصا در اين ايام پرفيض و بركت ماه رمضان

به پيشنهاد يكي از دوستان نزديكم (مدير وبلاگ تو از مهلت يافتگاني) قرار شد يك كلاس آموزشي براي بچه هايي كه علاقه مند به آشنايي

مسائل بهشت و جهنم و مسائل امام زمان هستند تشكيل دهيم كه به لطف خدا با حضور پرشور بچه ها مواجه شد؛

هدف ما اين است كه بچه ها از همون سنين نونهالي با اين مسائل آشنايي پيدا كنند

تا در سن پرخطر نوجواني و جواني

كمتر در معرض آسيب هاي اجتماعي قرار بگيرند

اميد است در اين ماه عزيز و با عنايات حضرت صاحب عصر (عج) بتوانيم آنچه در خور و شايسته ي

اين نوگلاي پاك است برايشان ارائه دهيم.

التماس دعا



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۳۱ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

زندگي كنيد و از خوبي ها لذت ببريد...


زندگي كنيد و از حال لذت ببريد.. اكنون فكر كنيد و سعي كنيد به سؤالات زير
پاسخ دهيد:** *

*1. پنج نفر از ثروتمندترين مردم جهان را نام ببريد..** *

*2. برنده‌هاي پنج جام جهاني آخر را نام ببريد.** *

*3. آخرين ده نفري كه جايزه نوبل را بردند چه كساني هستند؟** *

*4. آخرين ده بازيگر برتر اسكار را نام ببريد.** *

*نميتوانيد پاسخ دهيد؟ نسبتاً مشكل است، اينطور نيست؟ *

*نگران نباشيد، هيچ كس اين اسامي را به خاطر نمي آورد..** *

*روزهاي تشويق به پايان مي رسد! *

*نشان هاي افتخار خاك مي گيرند! *

*برندگان به زودي فراموش مي شوند!** *

*اكنون به اين سؤال ها پاسخ دهيد:** *

*1. نام سه معلم خود را كه در تربيت شما مؤثر بوده‌اند ، بگوييد.** *

*2.. سه نفر از دوستان خود را كه در مواقع نياز به شما كمك كردند، نام ببريد.**

*3. افرادي كه با مهرباني هايشان احساس گرم زندگي را به شما بخشيده‌اند، به ياد
بياوريد.** *

*4. پنج نفر را كه از هم صحبتي با آنها لذت مي بريد، نام ببريد. حالا ساده تر
شد، اينطور نيست؟ *

*افرادي كه به زندگي شما معني بخشيده‌اند، ارتباطي با "ترين‌ها" ندارند،


ثروت بيشتري ندارند، بهترين جوايز را نبرده‌اند، .... *

برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۳۰ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

درباره ي ديگران زود قضاوت نكنيد...

امام علي (ع) به مالك اشتر :

اي مالك اگر شب هنگام كسي را درحال گناه ديدي فردا به آن چشم نگاهش مكن

شايد سحر توبه كرده باشد و تو نداني...



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۳۰ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

موعظه ي ابليس

مي گويند، روزي فرعون خوشه اي انگور در دست داشت و مشغول خوردن بود، در اين هنگام ابليس به نزد او آمد و گفت: آيا كسي هست كه بتواند اين خوشه ي انگور را به مرواريد تبديل كند؟ فرعون گفت: نه.

ابليس به وسيله ي سحر و جادو آن خوشه ي انگور را به به خوشه ي مرواريد تبديل كرد.

فرعون تعجب كرد و گفت: واقعا كه تو مردي اُستاد هستي!

ابليس با شنيدن اين جمله، سيلي محكمي بر گردن او زد و گفت:

مرا با اين اُستادي به بندگي قبول نكردند،

تو چگونه با اين حماقت ادعاي خدايي مي كني؟!



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۲۹ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

عزت و ذلت دست خداست...

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء ( آل‏ عمران : آيه ي ۲۶ )

عزت و ذلت دست خداست.

اگر اينگونه است پس چرا بعضي از ما اينقدر به فكر راضي كردن مردميم ، تا عزيز شويم؟

چرا اينقدر ريا مي كنيم تا عزيز شويم؟

اگر خدا بخواهد انسان عزيز مي شود و اگر نخواهد ذليل...



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۲۸ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

بهترين ذكر در سجده چيست؟

عارف واصل مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي مي فرمايد: مرا شيخي بود بزرگوار عامل عارف كامل كه مانند او را در مراتبي كه گفته شد نديده ام، از او پرسيديم كه در اصلاح و جلب معارف چه عملي را به تجربه رسانده است؟

او گفت: من عملي را در اين كه گفتي مؤثر نديدم مگر اينكه در هر شبانه روز يك بار بر سجده طولاني مداومت شود و در آن سجده بگويد

«لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين»

و به هنگام گفتن ذكر خود را در زندان طبيعت، زنداني و به زنجيرهاي اخلاق رذيله بسته ببيند، آنگاه اقرار كند كه پروردگار اينكار را تو بر من نكردي و تو بر من ستم روا نداشتي، بلكه اين من بودم كه بر خود ستم كردم و خود را به اينجا انداختم.

از آداب سجده اين است كه وقتي كه بخواهيم به سجده برويم اول با زانوها به طرف زمين خم شويم و بعد دستها را پيش از زانوها بر زمين بگذاريم اين عملي است كه مرحوم علامه طباطبائي (ره)از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند.

 

منبع: نكته هاي نابي از نماز،ص۲۵۵.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۲۷ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

مشاهده فرشته مرگ (حضرت عزرائيل) در هنگام جان دادن چقدر سخت است؟

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

اِحضَروا مَوتاكُم ولَقِّنوهُم «لا إلهَ إلاَّ اللّه‏ُ» وبَشِّروهُم بالجَنّةِ ، فإنّ الحَليمَ مِن الرِّجالِ والنِّساءِ يَتَحَيّرُ عندَ ذلكَ المَصرَعِ ، وإنّ الشّيطانَ أقرَبُ ما يكونُ مِن ابنِ آدمَ عندَ ذلكَ المَصرَعِ . والّذي نَفسي بيَدِهِ ! لَمُعايَنهُ مَلَكِ المَوتِ أشَدُّ مِن ألفِ ضَربَةٍ بالسَّيفِ . والّذي نَفسي بيَدِهِ ! لا تَخرُجُ نَفسُ عَبدٍ مِن الدّنيا حتّى يَتَألَّمَ كُلُّ عِرقٍ مِنهُ على حِيالهِ .

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

در بالين مردگان خود حاضر شويد و به آنان «لا اله الا اللّه‏» تلقين كنيد و نويد بهشتشان دهيد ؛ زيرا حتّى مردان و زنان بردبار هم در اين صحنه گيج و سرگشته مى ‏شوند و شيطان بيش از هر زمان ديگرى در هنگام مرگ به آدمى نزديك مى‏ گردد . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، مشاهده فرشته مرگ (عزرائيل) سخت‏تر از هزار ضربه شمشير است . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، جان هيچ بنده‏اى از دنيا (بيرون) نرود مگر اين كه يكايك رگ‏هاى او درد كشند .

كنزالعمّال : 42158 منتخب ميزان الحكمة : 520

برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۲۷ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

گاهي لازمه كه از حيوانات چيزهايي ياد بگيريم...


بلبل را ببين كه حتي در قفس هم مي خواند.

پروانه را ببين كه حتي با وجود كوتاهي عمر، از پرواز دست نمي كشد.

طاووس را ببين كه زشتي پاهايش، افسرده اش نساخته.

زرافه را ببين كه هرگز گردن كشي نمي كند.

 

كرم را ببين كه بي دست و پا بودنش، او را از حركت باز نداشته.

جغد را ببين كه شب ها چگونه به مراقبه مشغول است.

عقاب را ببين كه چگونه چشمانش را به هدفش دوخته است.

سگ را ببين كه تو نجسش مي خواني اما او به تو وفادار مانده.

گوسفند را ببين كه چگونه قرباني خوشي ها و نا خوشي هاي توست.

زنبور را ببين كه چگونه از گل شهد برمي آورد و از دشمن دمار.

لاك پشت را ببين كه چگونه شجاعانه به جاي لاك ديگران درلاك خود پنهان شده.

پشه را ببين كه چگونه غرور و عظمت تو را در هم مي شكند و خشم نهفته ات را بيرون مي ريزد.

ماهي را ببين كه چگونه سوداي كرمي كوچك او را به دام مي اندازد.

اسب را ببين كه چگونه از روي نجابت به ولي نعمت خود خدمت مي كند.

و پرندگان را ببين كه چگونه به هنگام آشاميدن، نظري نيز به آسمان دارند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۰۱:۲۶ توسط:بهشت و جهنم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious