آن لحظه که روحم بکشد دست به دوشم
آن لحظه که روحم بکشد دست به دوشم
وحشت بدمد از همه ی عمق وجودم
فریاد زنم وای بر این لحظه غمبار
آن دم که گرفتی همه ی کبر و غرورم
من درک نکردم که منم پست گنهکار
یا رب به نبأ، حشر و به زلزال حقیرم
عمری که گذشت بهر جفا بود به والله
آنی بده فرصت که کنم پاک ضمیرم
بانگی برسد لحظه به لحظات وجودم
آنَک که گرفتار شدی، نالَت نپذیرم
در نامه ی زارَت که شفاعت چو نبینم
افسوس ندیدم که کنی گریه ز حبیبم
آن روز که راضی شدم از ثار الهی
شافی به قیامت فقط از سوی حسینم
عیاش شدی عبد فراری به تباهی
وقتی که گرفتار شدی، توبَت نپذیرم
شاعر شوق وصال
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: