آتش جهنم و چگونگی عذاب جهنمیان
سؤال: جسم آدمی چگونه می تواند این آتش بزرگ را تحمل کند و نسوزد و خاکستر یا گاز نشود، چنان که همه چیزهایی که با بمب اتمی محترق می شوند بدین صورت در می آیند، و شک نیست که آن بسیار از آتش دوزخ کم اثرتر است؟
جواب: آری چنین است، ولی پروردگار ما به جسم بنده گناهکارش امکاناتی می بخشد که چنین آتشی را تحمل کند و هر چه بیشتر درد بکشد. مگر پروردگار ما نگفته است که: «کلما نضجت جلودهم... - پوستهاشان که پخته شد و سوخت پوستهای دیگری به جای آن به ایشان می دهیم تا عذاب را بچشند»؟ بدین گونه شقاوت پیشگان در آتش میان مرگ و زندگی باقی می مانند، که همه اسباب مرگ آماده و همه عوامل زندگی از میان رفته است، ولی آن تیره بخت به قدرت کامله خدا نمی میرد و به چشیدن عذاب الیم ادامه می دهد.
در آنجا نه می میرد و نه به خوشی زندگی می کند
این گونه افراد می میرند، تا از عذاب و شکنجه دوزخ نجات پیدا کنند، و نه به طرزی زندگی می کنند که قابل تحمل باشد. و این خود بدترین عقابی است که دامنگیر افراد شقی خواهد شد:
" ثم لا یموت فیها و لا یحیی " کلمه ی "ثم" که برای تاخر چیزی از چیز دیگر استعمال می شود، در اینجا برای تاخر رتبی کلام است، سیرت کفر و عناد با دعوت رسول صلی الله علیه و آله و اعراض از شنیدن آیات قرآنی خلود در شقاوت و عقوبت همیشگی در دوزخ است که موت و فناء و زوال در آن نخواهد بود زیرا در هیچ یک از عوالم فناء و نابودی محض مفهوم ندارد تا چه رسد به عالم قیامت و جزاء که محصول و منتها سیر عوالم است و در اثر سوختن اعضاء و جوارح اهل دوزخ بار دیگر به همان صورت و مانند اعضاء و جوارح سابق خواهند در آمد بدون اینکه جوارح انسان در اثر سوختن تجزیه شود مانند آتش دنیا. و مراد از موت کافر در دوزخ فناء و نابودی محض است که در هیچ یک از عوالم مفهوم ندارد. و مراد از "نمردن و زنده نشدن در آتش" این است که:
بفهماند تا ابد کسی از آن نجات نمی یابد، چون نجات به معنای قطع شدن عذاب به یکی از دو راه است، یا اینکه شخص معذب بمیرد و هستیش فانی شود، و یا زندگی شقا و بدبختیش را مبدل به سعادت و عذابش را مبدل براحتی کند. پس منظور از حیات در خصوص این آیه حیات طیبه و سعادتمندانه است، و آیه شریفه نظیر تعبیری است که خود ما در باره بیمارمان می گوییم نه زنده است که آدم امیدی به وی داشته باشد، و نه مرده که امیدش قطع شود و فراموش گردد.
سیرت کفر و شرک همان خلود در شقاوت ذاتی است که در قیامت به صورت شعله های آتش از درون و روان کفار ظهور نموده و اعضاء و جوارح آنان را فرا خواهد گرفت در این صورت حیات و رهائی از دوزخ برای کفار مفهوم نخواهد داشت مثل آدمی که در شدت مرض و حال احتضار هست درد به او فشار داده نه می میرد که از درد نجات پیدا کند و نه رفع می شود تا زنده شود. شاعر می گوید:
ألا ما لنفس لا تموت فینقضی *** عناها و لا تحیا حیاة لها طعم؟
چرا شخص نمی میرد تا رنج و سختی او پایان پذیرد، و زنده ماندنش چنان نیست که زندگی برای او با مزه باشد؟
این آیه شریفه دلالت بر دو جمله دارد که یکی مسئله ی خلود است که همیشه ابد الاباد در جهنم معذب هستند، و رد کسانی که منکر خلود هستند، و دیگر رد کسانی که گفتند:
پس از مدتی در آتش طبیعت آتشی پیدا می کند و دیگر از آتش متأذی نمی شوند بلکه اگر از آتش خارج شوند اذیت می شوند این آیه می فرماید: مخلد هستند و همیشه معذب.
اقسام مرگ
راغب اصفهانی در غریب القرآن انواع و اقسام موت را تعداد و شماره نموده که برای توضیح مختصری از آن را در اینجا ترجمه می نمایم:
موت در مقابل حیات انواع و اقسامی دارد:
اول- موت نفس نباتی که در انسان و حیوان و نباتات موجود است و آن قوه ایست که آن را حیات نباتی نامند و سبب نشو و ارتقاء نباتاتست و موت قوه نباتی بفقدان آن قوه است قوله تعالی:" یحی الأرض بعد موتها؛ زمین را پس از مرگش زنده می گرداند.
"سوره ی روم، آیه ی19،"أحیینا به بلدة میتا؛ و با آن [آب ] سرزمین مرده را زنده کردیم.
" سوره ی ق، آیه ی11.
دوم- زائل شدن قوه حاسه مثل قوله تعالی:" یا لیتنی مت قبل هذا أ
ای کاش پیش از این مرده بودم. " سوره ی مریم آیه ی 23،" إذا ما مت لسوف أخرج حیا ؛؛ آیا وقتی مردم، راستی از گور زنده بیرون آورده خواهم شد؟" سوره ی مریم آیه ی 66، (ظاهرا مقصود از زوال قوه حاسه فشار و سختی آن باشد در موقع مرض و مصیبات) (و در مقابل راحتی و آسایش آرند)
سوم- فقدان قوه عاقله یعنی جهالت و بی خردی مثل:" و من کان میتا فأحییناه؛ کسی که مرده بود و زنده اش کردیم. " سوره ی انعام، آیه ی 122، و همین است مقصود از قوله تعالی:" إنک لا تسمع الموتی؛ البته تو نمی توانی مردگان را شنوا کنی. " سوره ی نمل، آیه ی80، که اشاره به موت قوه عاقله است.
چهارم- حزن و غمی که حیات را کدر نماید و همین است مقصود از قوله تعالی :"و یأتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت؛ و مرگ از هر طرف به سویش می آید اما مردنی نیست.
" سوره ی ابراهیم، آیه ی17.
پنجم- خواب مقابل بیداری چنانچه خواب را موت خفیف گویند و مرگ را موت ثقیل نامند این است که مرگ را خداوند موت نامیده:
" هو الذی یتوفاکم باللیل؛ و او کسی است که روح شما را در شب [به وقت خواب ] بر می گیرد. " سوره ی انعام آیه ی 60، "الله یتوفی الأنفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛ خداوند روح انسان ها را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند، و [نیز] روح کسی را که نمرده است، به هنگام خواب [قبض می کند] سوره ی زمر آیه ی 42، و قوله تعالی:" و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء؛
و کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار، بلکه آنها زنده اند. " سوره ی آل عمران، آیه ی 169، و چنانچه گفته اند نفی موت از شهداء باعتبار حیات روحانی آنها است و بعضی را عقیده بر این است که
مقصود از حیات شهدا نفی حزن است از آنها
ششم- موت مقابل حیات حیوانی مثل قوله تعالی:
" کل نفس ذائقة الموت؛ هر نفسی چشنده ی مرگ است. " سوره ی انبیاء، آیه ی185، عبارت از فقدان قوه حیوانی و جدا شدن روح از جسد است و قوله تعالی:" إنک میت و إنهم میتون؛ قطعا تو خواهی مرد، و آنها [نیز] خواهند مرد.
"سوره ی زمر، آیه ی30، تنبیها بر اینکه موت یک امر حتمی است که احدی را از آن گریز نیست بعضی در توجیه آیه چنین اظهار نظر نموده اند که مقصود از میت در اینجا جدا شدن روح از بدن نیست بلکه اشاره بآن تحلیلات و تغییرات دائمی است زیرا که بشر مادامی که در دنیا حیات دارد علی الدوام در موت و حیات است و اجزاء و قوای او جزا فجزءا در راه فنا و اضمحلال سیر مینماید چنانچه شاعر گفته (یموت جزا فجزءا و قد عبر القوم عن هذا المعنی بالمائت)
مناسب این آیه همان معنی چهارم موت است که اشاره به شدت عذاب جهنمیان و آن حزن و اندوهی است که در اثر اعمال و اخلاق نکوهیده بر آنان تاری گردیده و حیات آنان را کدر و سخت میگرداند چنانچه در باره آنها فرموده:" و یأتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت؛
و مرگ از هر طرف به سویش می آید اما مردنی نیست. " سوره ی ابراهیم، آیه ی17،
آن اشقی که از معرض تذکر خود را برکنار می دارد، در آتش بزرگی خواهد درآمد، سپس نه می میرد در آن، و نه زنده می شود.
آن چنان که روح نگران و جویا، تذکر را می پذیرد، و به رب اعلی و تسبیح او می گراید، و شعور فطریش روشن و پر و بال عقلش باز و از بند غرائز آزاد می گردد، کسی که از معرض و پذیرش تذکر خود را برکنار می دارد، گرفتار جواذب پست می شود، و از حرکت به سوی حیات انسانی باز می ماند، و این منشأ کفر و گناه و سپس آتشهای ناشی از آن است.
از این جهت دوزخی که از کفر و جمود اندیشه درگیر می شود، بزرگترین آتش است که اشقی را به کام خود می برد. چون اصل ذات و قوای ادراکی آنها، فانی نمی شود، آسایش مرگ ندارند، و چون حرکت حیاتی ندارند درهای امیدشان بسته می شود و از وزش نسیم رحمت مأیوسند. تغییر و تبدل وضع آنها، همان تبدل و تنوع عذاب است که از آثار تنوع کفر و شرک و گناه می باشد.
خلاصه آیه یکی از اوصاف جهنمیان را تذکر می دهد که آن سیه بختان در جهنم نمرده اند و می میرند تا از عذاب نجات یابند و نه زنده اند به حیات نیکو که از حیات جاودانی لذت ببرند و کامیاب گردند گویا از شدت عذاب و حزن دمادم می میرند و زنده می گردند تا آنکه طعم عذاب را بچشند.
برون سوزی و درون سوزی
اهل ادب و واژه پژوهان برآنند که فزونی مبانی واژه ها بر افزونی معانی دلالت دارد:
"زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی". بر این اساس در قرآن از چشیدن عذاب گاهی به "صلی" و گاهی به "تصلیه" تعبیر شده است؛ چنان که می فرماید: "ویتجنبها الأشقی * الذی یصلی النار الکبری * ثم لایموت فیها و لایحیی"؛ سوره ی أعلی، آیات 11 ـ 13، هرکه شقی تر است از پند و موعظه ی الهی دوری می گزیند.
چنین کس به آتش بسیار سخت دوزخ درافتد. در آن جا نه بمیرد که یکسره راحت شود و نه زنده ای باشد که از نعمت زندگانی برخوردار گردد. برخی مفسران بر این باورند که "یصلی" که مضارع ثلاثی مجرد است به معنای سوختن به وسیله ی آتشی است که "برون" بدن را سخت می سوزاند، اما واژه "صلی" هنگامی که به باب تفعیل از ابواب ثلاثی مزید رود و بر مبانی آن افزوده شود (تصلیه) معنای آن نیز نسبت به آنچه قبلا افاده می کرد گسترش خواهد یافت؛
چنان که می فرماید: "وأما إن کان من المکذبین الضالین * فنزل من حمیم * وتصلیة جحیم"؛ سوره ی واقعه، آیات 92 ـ 94، اما اگر از منکران گمراه است نخستین پذیرایی او با آب جوشان جهنم است، ولی جایگاه اصلی او آتشی است در دوزخ که درون و برون و همه ی وجود او را یکسره به آتش و درد می کشد.
اشاره: نار کبری و نار وسطی و صغری از هم متمایز است. ممکن است "صلی" در نار کبری، معادل تصلیه نار وسطی یا صغری باشد از این رو انسان "اشقی" گرفتار آن می شود و تفصیل آن در موطن خود نزد اهل خویش نهفته است.
ترجمه المیزان، ج20، ص: 449
تفسیر نمونه، ج26، ص: 400
پرتوی از قرآن، ج4، ص: 20
تفسیر عاملی، ج8، ص: 549
انوار درخشان، ج18، ص: 104
أطیب البیان، ج14، ص: 88
مخزن العرفان، ج15، ص: 108
تفسیر هدایت، ج18، ص: 49
بهشت و جهنم
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: