ملامتها و سرزنشهای پر معنی خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت
آیه هایی از طرف خدا برای مجرمان (سوره یس)
(آیه 60)- این آیه به ملامتها و سرزنشهای پر معنی خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت اشاره کرده، چنین میگوید: «آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست»؟
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ).
این اخطار بطور مکرر بر زبان رسولان الهی جاری شد، از سوی دیگر این پیمان در عالم «تکوین» به زبان اعطای عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلائل عقلی به روشنی گواهی میدهد انسان نباید فرمان کسی را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنی او بسته او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغوای فرزندانش خورده است.
از سوی سوم با سرشت و فطرت الهی همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت برای ذات پاک پروردگار نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهی تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.
(آیه 61)- در این آیه برای تأکید بیشتر و بیان آنچه وظیفه فرزندان آدم است میفرماید: آیا من به شما عهد نکردم که: «مرا بپرستید و از من اطاعت کنید که راه مستقیم همین است»
(وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
از یک سو پیمان گرفته که اطاعت شیطان نکنند، چرا که او دشمنی و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته.
و در مقابل پیمان گرفته که از او اطاعت کنند، و دلیلش را این قرار میدهد که «صراط مستقیم همین است» و این در حقیقت بهترین محرک انسانهاست.
ضمنا از این تعبیر استفاده میشود که این جهان سرای اقامت نیست، چرا که راه را به کسی ارائه میدهند که از گذرگاهی عبور میکند و مقصدی در پیش دارد.
(آیه 62)- باز برای شناسایی هر چه بیشتر این دشمن قدیمی خطرناک می افزاید: «او گروه زیادی از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید»؟!
(وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ).
آیا نمیبینید چه بدبختیهایی شیطان بر سر پیروان خود آورده؟ آیا تاریخ پیشینیان را مطالعه نکردید تا ببینید بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکی گرفتار شدند؟
پس چرا دشمنی را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدّی نمیگیرید؟ باز با او طرح دوستی میریزید، و حتی او را رهبر و ولی و راهنمای خویش انتخاب میکنید.
و به گفته شاعر:
کجا بر سر آیم از این عار و ننگ که با او به صلحیم و با حق به جنگ؟
(آیه 63)- آیات گذشته بخشی از سرزنشهای خداوند و گفتگوهای او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد، در اینجا همین معنی را در بخش دیگری ادامه میدهد.
آری! در آن روز در حالی که آتش سوزان و شعله ور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان میگوید: «این همان دوزخی است که به شما وعده داده میشد»!
(هذهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
(آیه 64)- پیامبران الهی یکی بعد از دیگری آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشی بر حذر داشتند، ولی شما همه را به شوخی و مسخره گرفتید.
«امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزای کفری است که داشتید»
(اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
(آیه 65)- سپس به گواهان روز قیامت اشاره میکند، گواهانی که جزء پیکر خود انسانند و جایی برای انکار سخنان آنها نیست، میفرماید:
«امروز بر دهان آنها مهر می نهیم، و دستهای آنها با ما سخن می گوید و پاهای آنها کارهایی را که انجام می دادند برای ما شهادت می دهند»
(الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بما کانُوا یَکْسبُونَ).
آری! در آن روز، دیگر اعضای انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار میشوند، و بر آستان مقدس او سر فرود میآورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار میسازند، و چه دادگاه عجیبی است که گواه آن اعضای پیکر خود انسان است، همان ابزاری است که گناه را با آن انجام داده! البته گواهی اعضا مربوط به کفّار و مجرمان است لذا در حدیثی از امام باقر علیه السّلام میخوانیم:
«اعضای پیکر انسان بر ضدّ مؤمن گواهی نمیدهد، بلکه گواهی بر ضدّ کسی میدهد که فرمان عذاب بر او مسلّم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او میدهند (و خودش آن را میخواند) همان گونه که خداوند متعال فرموده: «آنها که نامه اعمالشان به دست راستشان داده شده (با سرفرازی و افتخار) نامه اعمال خود را میخوانند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد».
(آیه 66)- در این آیه اشاره به یکی از عذابهایی میکند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابی دردناک و وحشتزا، میفرماید: «و اگر بخواهیم چشمانشان را محو میکنیم»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ).
و در این حال وحشتی فوق العاده آنها را فرا میگیرد، «سپس برای عبور از راه، میخواهند بر یکدیگر پیشی بگیرند، اما چگونه میتوانند ببینند»؟ (فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ).
آنها حتی از پیدا کردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به این که راه حق را پیدا کنند و در صراط مستقیم قدم بگذارند!
(آیه 67)- مجازات دردناک دیگر این که: «اگر بخواهیم آنها را در جای خود مسخ میکنیم (به مجسمه هایی بی روح و فاقد حرکت یا اشکال حیوانی افلیج تبدیل می نماییم) به گونهای که نتوانند راه خود را ادامه دهند و یا به عقب بازگردند»
(وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ).
روشن است که دو آیه فوق مربوط به عذابهای دنیاست.
(آیه 68)- در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانی عقل و جسم اشاره میکند تا هم هشداری باشد به آنها که برای انتخاب راه هدایت امروز و فردا میکنند، و هم پاسخی باشد به کسانی که تقصیرات خود را به گردن کمی عمر میافکنند، و هم دلیلی باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که میتواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانی یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
میفرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم، آیا اندیشه نمیکنند»؟
(وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستی روزهایی فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتی آن را به زحمت میتوان تصور کرد.
(آیه 69)- او شاعر نیست، او انذار کننده زندگان است! گفتیم در این سوره بحثهای زنده و جامعی پیرامون اصول اعتقادی توحید، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطع های متفاوتی سخن را از یکی به دیگری منتقل میسازد.
در آیات گذشته بحثهای مختلفی پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز میگردد، و یکی از رایج ترین اتهاماتی را که برای پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله مطرح میکردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنی و آموزندهای به آن میدهد،
و آن اتهام شعر و شاعری است، میگوید:
«ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها برای همه کس محسوس بود، و زیباییهای لفظ و معنی و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتی خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن میشدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکی منزلگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله میآمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که برای توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحی آسمانی، زمزمه شعر و شاعری پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافی بود ضمنی به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحی» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:
1- معمولا سر چشمه شعر تخیل و پندار است، در حالی که وحی از مبدأ هستی سر چشمه میگیرد و بر محور واقعیتها میگردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانی میجوشد، و دائما در حال دگرگونی است، در حالی که وحی بیانگر حقایق ثابت آسمانی میباشد.
3- لطف شعر در بسیاری از موارد در اغراق گوئیها و مبالغه های آن است، تا آنجا که گفته اند:
«احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالی که در وحی جز صداقت چیزی نیست.
4- سر انجام به تعبیر زیبای یکی از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایی است که از زمین به آسمان پرواز میکند، اما «وحی» مجموعه حقائقی است که از آسمان به زمین نازل میگردد، و این دو خط کاملا متفاوت است!
البته شاعرانی که در خط اهداف مقدسی گام بر میدارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار میسازند حساب جداگانه ای دارند.
قرآن در برابر نفی شعر از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله اضافه میکند:
«این آیات چیزی جز وسیله بیداری و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ).
(آیه 70)- «هدف از آن این است که افرادی را که زنده اند انذار کند، و (بر کافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلّم گردد»
(لِیُنْذرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ).
آری! این آیات «ذکر» است و مایه یادآوری و وسیله بیداری، این آیات «قرآن مبین» است که حق را بدون هیچ گونه پرده پوشی با قاطعیت و صراحت بیان میکند، و به همین دلیل عامل بیداری و حیات و زندگی است.
برچسب: ،